-
مرد درستکار
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 01:13
شهری بود که همة اهالی آن دزد بودند. شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمی داشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانة یک همسایه.حوالی سحر با دست پر به خانه برمی گشت، به خانة خودش که آنرا هم دزد زده بود. به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 00:34
چی می شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده چون دیروز ما وقت نکردیم از او تشکر کنیم. چی می شد اگه خدا فردا ما رو هدایت نمی کردچون امروز اطاعتش نکریم. چی می شد اگه خدا امروز با ما همراه نبودچرا که امروز قادر به درکش نبودیم . چی می شد دیگه هرگز شکوفا شدن گلی را نمی دیدیم چرا که وقتی خدا بارون فرستاده بود گله کردیم....
-
ستاره قشنگ من
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 04:38
تا کی بشینم منتظر تا خبری از تو بیاد دل دیگه طاقت نداره این انتظارو نمی خواد تا کی بگم بمون بمون تو این خیال نا تموم تا کی باید بهش بگم عمرشو پاک کنه حروم تا کی باید گل بچینم بعد اونا رو پرپر کنم تا کی تو این بهت غریب این انتظارو سر کنم تا کی باید عاشق باشم عاشق اون که دوره ازم تا کی بایدخواب ببینم اما به رویام نرسم...
-
مشکلات
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1387 00:48
خب بلاخره باید از یه جایی شروع کرد ما هم از اینجا شروع کردیم شبی از شبها مردی خواب عجیبی دید.او دید که در عالم رویا پا به پای خداوند روی ماسه های ساحل قدم می زندو در همان حال در آسمان بالای سرش خاطرات دوران زندگیش به صورت فیلمی در حال نمایش است. او که محو تماشای زندگیش بود ناگهان متوجه شد که گاهی فقط جای پای یک نفر...